عصر یک جمعه دلگیر،
دلم گفت: بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست،
چرا آب به انسان نرسیدست،
و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید،
بنویسد که هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیدست و
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر: بی دل آشفته شود حس
کجایی گل نرگس؟؟کجایی..آقا نمی آیی
تاریخ : چهارشنبه 93/3/28 | 10:24 عصر | نویسنده : هدیه یوسفی | نظرات ()